خاطره ميترا
سلام ... من ميترا هستم ... 21 سالمه و از يكي از شهر هاي غرب كشور ... چند روزي بود كه تو چت با يه پسري به اسم ميلاد كه 25سالش بود و همشهري خودم بود دوست شده بودم ... اون از من ميخواست كه با هم بيرون قرار بزاريم و من قبول نميكردم و بعد از اينكه حسابي رو مخم كار كرد با ترس و لرز رفتم سر قرار ... يه خورده دير كرده بود ... تا اينكه يه نفر از پشت سرم گفت سلام ميترا ... وقتي برگشتم خوشكلترين پسريكه تا حالا ديده بودم جولوم وايساده بود ... كم مونده بود پس بيوفتم .. كه بهم گفت چته ؟ مگه جن ديدي ؟ كه حالم اومد سر جاش خلاصه اون روز حسابي عاشقش شدم ... و هر چند روز 1 بار ميرفتيم بيرون ... و هر روز تلفني حرف ميزديم ... يه روز پشت تلفن بهم پيشنهاد سكس داد و من كه تا اون موقع سكس نداشتم حسابي ناراحت شدم ولي اون بازم منو با حرفاش جادو كرد و من هم كه عاشقش بودم و نميخواستم از دستشس بدم قبول كردم و اون حسابي خوشحال شد و كلي قربون صدقم رفت ... فرداش رفتم خونشون ... چند باري اونجا رفته بودم ولي ايندفه انگار همه نگام ميكردن ... رفتم تو ... معلوم بود كه حسابي تو حموم به خودش رسيده بود و حسابي خودشو آبو جارو كرده بود ... البته منم حسابي به خودم رسيده بودم و موهاي تمام بدنم رو زده بودم و يه مو تو تنم نبود ... كسم رو حسابي تميز كرده بودم ... از دوستام شنيده بودم پسرا دوس دارن ... اومد و بغلم كرد و منو برد تو اتاق و با هم كمي حرف زديم و اون همش ميگفت دوسم داره ... و من هم از حرفاش داشتم بيهوش ميشدم كه يهو ديدم مانتوم رو در آورده و داره لبام رو ميخوره و سينه هام رو ميماله ... تو آسمونا بودم و كلي حال ميكردم ... بعد لختم كرد و سينه هام رو ميخورد ... خيلي حال ميداد ... بعد شورتم رو در آورد و كسم رو خورد ... وقتي زبونشو ميكشيد لاي كسم آهم به آسمون ميرفت و من پرواز ميكردم و عاشقانه لذت ميبردم ... وقتي چوچولم رو ميمكيد ديونه ميشدم ... تا اينكه يه لحظه حس كردم دارم ميميرم و جونم داره از كسم در ميره محكم سرش رو گرفتم تو دستم و اون هم تند تند كسم رو ميخورد تا اينكه احساس كردم دارم پرواز ميكنم و يه آه بلند كشيدم ... احساس ميكردم كه سبك ترين چيز دنيا منم ... منو بغل كرد و بوسيد از كسم حسابي آب اومده بود ... بعد خودش لخت شد و من كيرش رو ديدم ... اندازه يه تير برق بود ... بزرگ ترين كيريبود كه ميديدم ... حتي تو فيلم هم نديده بودم ... ترسيدم و خودمو جمع و جور كردم و گفتم اين چيه ؟ ... اينو ميخواي كجام فورو كني ؟بغلم كرد و كيرش رو داد تو دستم ... خيلي بزرگ و كلفت بود ... ميخواستم فرار كنم ... ولي نزاشت و بهم گفت اگه دوسم داري اذيتم نكن و بزا كارمو بكنم و دوباره با حرفاش خرم كرد ... كيرش رو براش ميماليدم و اونم لبام رو ميخورد ... بعد منو رو شيكمم خوابوند و گفت اگه شل كني درد نداره ... از ترس داشتم ميمردم و ميخواستم نزارم كه منو بكنه ... ولي نشست رو پام و دستم رو از پشت گرفت ... به كونم كرم ميماليد و من هم التماسش ميكردم ولم كنه ... يهو انگشتشو كرد تو كونم ... خودمو سفت كردم ... انگار كونم آتيش گرفته بود و من داشتم ميشوختم ... و اون انگشتش رو تكون ميداد ... كم كم دردش كم شد و من هم خوشم ميو مد ... خلاصه دونه دونه 4 تا انگشتشو كرد تو كونم ... حس ميكردم حسابي گشاد شدم ... بعد به كيرش كرم زد و گزاشت رو سوراخم ... تازه اونجا كلفتيش رو حس كردم ... خواستم بازم نزارم ... ولي منو محكم گرفته بود و ميگفت اگه سفت كني كونت پاره ميشه ... من از ترس شل كردم ... همين كه شل كردم يهو چشام سياهي رفت ... و نفسم بند اومد و حس كردم كونم پاره شد و دارم جر ميخورم ... فقط يه لحظه نفس عميقي كشيدم و بعد جيق كشيدم كه ميلاد دهنم رو گرفت و من گريم گرفت و حسابي گريه كردم ... داشتم از درد ميمردم ...تا اينكه تخماش رو لاي پام حس كردم و فهميدم كه تا ته كرده تو ... و من هم اشك ميريختم ... آروم آروم تلنبه ميزد و من كم كم داشت خوشم ميومد ... اشكام به آه و ناله تبديل شده بود و داشتم لذت ميبردم كه منو محكم بغل كرد و محكم تلنبه ميزد و من درد لذت بخشي رو تحمل ميكردم ... كم كم كيرش تو كونم كوچيك شد و كيرش رو كشيد بيرون و منو به كمر خوابوند و نمو بغل كرد ... بعدش منو بوسيد و شرو كرديم به لب گرفتن و كم كم باز هم كيرش بلند شد ... بعد رفت لاي پاهام و بازهم كسم رو خورد و من باز هم حالم خراب شد ... پاهام رو باز كرد و كيرش رو گزاشت لاي كسم ... عين برق گرفته ها يهو دستم رفت روي كسم و دودستي كسم رو چسبيدم و نگاش كردم ... بهم گفت نترس قول ميدم آب از آب تكون نخوره و هيچ مشكلي پيش نياد ... آروم آروم دستم رو كشيد كنار ... عقلم ميگفت نذارم اين كارو بكنه ولي دلم يا بهتر بگم كسم ميگفت كه من اون كير رو ميخوام ... چشمام رو بستم و سعي ميكردم آروم باشم و وقتي به خودم اومدم كه يه سوزش تو كسم احساس كردم ... بي اختيار اشكم سرازير شد ... ولي كم كم لذت عجيبي بدنم رو گرفت و از اينكه كس ميدادم حسابي خوشحال بودم و احساس خيلي عالي داشتم و از تلنبه زدن ميلاد داشتم رو آسمونها پرواز ميكردم ... وقتي كه براي بار دوم ارضا شدم واقعا مردم و زنده شدم ... از دفعه اول خيلي بهتر بود ... بعد از من ميلاد ارضا شد ... ... ... ميلاد به من گفت كه بريم حموم و من موقع بلند شدن كمي خون لاي پام ديدم و بي اختيار آهي كشيدم و رفتيم حموم و ميلاد باز هم منو كرد ... بعد از اون روز چند بار ديگه هم با اون سكس داشتم و يك روز رفت و منو بيخيال شد و من ديگه نديدمش ... ( نظر يادتون نره )
Comments
Post a Comment